❤❤بهترین سایت کاربردی❤❤ نرم افزار..فیلم..موزیک..مطالب |
|||
جمعه 24 آبان 1392برچسب:داستان,fable,apologue,حکایت,رمان,داستان عاشقانه پیانو و عشق مادری,داستان جدید کوتاه,fiction,tale,حکایات آموزنده جدید,ادبیات و داستان,داستانک جدید,داستان آموزنده جدید,داستان های عاشقانه جدید,گلچین داستان های جدید,داستان های کهن,داستان های فارسی,داستان خارجی,حکایت های پندآموز,داستان راستان,داستان احساسی جدید,داستان نو و معاصر,Story,قصه های زیبا و جالب,سرگذشت ها ی جالب و آموزنده,روایات جدید و کهن,روایت جدید و قدیم,novella,داستان واقعی,شرح حال های جالب,حکایت های زیبا و جالب,narrativ,account,داستان کودکان زیبا و جالب,افسانه های خوب و زیبا,, :: 12:38 :: نويسنده : مهدی رمضانی
**داستان عاشقانه پیانو و عشق مادری** من یک معلم پیانو هستم . این داستان را هم به خواسته ی چند تا از دوستانم بازگو میکنم ، چراکه هنوز هم از به یاد آوری آن یک حس نا گفتنی به من دست می دهد و تمام تنم می لرزد. سالها پیش من شاگردان زیادی داشتم که به آنها پیانو یاد می دادم خوب طبیعی بود که یکی از آنها با استعداد بود و یکی استعداد کمتری داشت ، روزی من یک شاگرد را پذیرفتم به نام ” جک ” … جک پسری ۱۴ یا ۱۵ ساله بود و به همراه مادرش زندگی می کرد . انگیزه ی او از یادگیری پیانو هم این بود که روزی بتواند برای مادرش پیانو بنوازد و یک کار را بی عیب و نقص اجرا کند. من مادر جک را از نزدیک ندیده بودم فقط دیده بودم که جک را جلوی در پیاده می کرد و وقتی من را از پشت پنجره می دید با یک بوق و یک لبخند با من سلام و احوال پرسی می کرد. خلاصه من به جک پیانو درس می دادم اما او از بی استعداد ترین شاگرد من هم بی استعداد تر بود!!!
هر چه که به او درس می دادم بی فایده می نمود اما جک همچنان با پشتکار به کلاسهای من می آمد. تا اینکه یک روز که قرار بود جک برای تمرین بیاید ، نیامد . همینطور هفته ها گذشت . اکنون ۶ ماه بود که از جک خبری نبود ، من از جهتی نگران او بودم اما از جهتی هم خوشحال بودم چون یک همچین شاگرد بی استعدادی برای من سو تبلیغ به حساب می آمد!!! نظرات شما عزیزان:
موضوعات پخش آهنگ آخرين مطالب پيوندهاي روزانه پيوندها ![]() نويسندگان |
|||
![]() |